برو...
به پای توزندگــی ام ،تموم هسـتی ام حـروم شدوجود من به خاطرت یک شبه سوخت تــموم شدهـیــچی نــگوفقط برو،بروکه دارم می ســــوزمبرو خیال نکن دوباره من چشم به راهت میدوزمبروکه جســــم وروحــــمم ازاین زمونه سیرشدهبروولـــی بدون جوونیام به خاطرتوپیــــــــرشدهنذارکه لحظه لحظه های ما بیشترازاین تباه بشهتک تک خاطــــراتمون خط خطــــی وسیاه بشهبروکه عشــــــق وعاشــــقی لایق امثال تونیستراســـــتی دلم روپس بده اونم دیگه مال تونیستبروگناهـــــــتو،بی رحــمیتونذاربه پای سرنوشتنگونشد،خدا نخواست آخرقصــــمون وغم نوشت
5تیر1388